خریت داو
«خریت داو» (Gerrit Dou) که به نام خرارد داو هم شناخته می شود، در 7 آپریل 1613 در شهر لیدن هلند به دنیا آمد؛ شهری که او در آن، به خصوص در میان طبقات اجتماعی بالا، به محبوبیت فراوانی رسید و باقی عمرش را در آن گذراند. او در این شهر شعبه ای از «صنف سنت لوک» (Guild of Saint Luke) را تاسیس کرد. دانشگاه لیدن در سال 1575 تاسیس شده بود که این امر منجر به جذب روشنفکران و نقاشانی چون آرتگن و لوکاس فن لیدن، حکاکان و طراحان پنجره های شیشه رنگی به این مرکز تجاری بزرگ شد. پدر خریت هم خود یک شیشهبر و حکاک بود. خریت در ابتدا در کارگاه پدرش مشغول به کار شد، اما سپس به شاگردی یک نقاش شیشه رنگی درآمد. داو وقتی که تنها 15 سال داشت، در کارگاه «رامبرانت» فعالیت خود را آغاز کرد و تا زمان نقل مکان استادش به آمستردام در سال 1631 در آنجا ماند
در آثار اولیه داو تاثیر رامبرانت و «یوهانس فرمیر»، به خصوص در زمینه های موضوع و نورپردازی مشخص است. البته از تاثیر همکار رامبرانت، «یان لیونس»، هم در این نقاشی ها نمی توان گذاشت. این آثار بیشتر متشکل از خودنگاره ها، تصاویر دهقانان و صحنه هایی از نواختهشدن آلات موسیقی توسط زنان هستند. خریت داو به مرور سبک و سیاق خود را توسعه داد تا به نقاش ماهری تبدیل شود که جهانیان با آن آشنایی دارند. او در سن 28 سالگی یک استاد نقاشی شناخته می شد و اعضای خانواده سلطنتی را در میان حامیان خود می دید. کوزیموی سوم از خاندان مدیچی فلورانس مالک تعدادی از نقاشی های داو بود و پادشاه چارلز دوم انگلیس هم در زمان حکومتش از هلند و کشورهای دیگر آثار او را دریافت می کرد. نامه ای به نگارش دوک راتلند در سال 1780 نشان می دهد که قیمت نقاشی های داو آنقدر بالا بود که تنها طبقات اجتماعی بالا توانایی خرید آن ها را داشتند. داو هیچ فرزندی نداشت و در 9 فوریه 1675 در قامت مردی ثروتمند برای همیشه چشم از جهان گشود.
موضوع، سبک و تکنیک

داو در اوایل حرفه کاری خود تنها تصاویر دهقانان و افراد سالمند را مطابق با تم و روش های ترکیب بندی رامبرانت به تصویر می کشید، اما او بعد از رفتن استادش به آمستردام و یان لیونس به انگلیس تعدادی سفارش را بخاطر غیبت این دو هنرمند دریافت کرد و به این شکل سبک و سیاق خود را پرورش داد. اولین نقاشی های او در این زمان پرتره های بیضی شکلی با پس زمینه های خنثی و نور پخششده از سمت چپ تصویر و همچنین نقاشی های صحنه های خودمانی دهه 1640 بودند که مورد دوم همان چیزی است که داو بیشتر بخاطر آن شناخته می شود. البته او به موضوعات مذهبی و سلف پرتره ها هم علاقه مند بود.

خریت داو یکی از اولین هنرمندان هلندی به حساب می آید که فعالیت های روزمره را به تصویر می کشید. در این نقاشی ها زنان حضور پررنگی داشتند و او از آن ها بعنوان نمونه هایی از میانه روی، فضیلت و روحانیت استفاده می کرد. صحنه های خودمانی داو به صورت ضمنی به لذت های حواس و زودگذر بودن زندگی اشاره می کنند. تاریخدان هنر آمریکایی، «رانی بر» (Ronni Baer)، می گوید که شخصیت های آثار داو بیننده را دعوت می کنند تا پدیده هنری را در قالب بازتابی از موقتی بودن زندگی ببینند. این هنرمند هلندی به تدریج نقاشی روی تخته را به کرباس ترجیح داد و با رویکردی مدرن به موضوعات سنتی و استفاده ویژه از نور و روش های ترکیب بندی به نوعی وهمگرایی در آثارش رسید. داو برای ثبت جزئیات بیشتر از ابزارهایی برای بزرگنمایی استفاده می کرد و تکنیک فریب چشم هم جایگاه ویژه ای در نقاشی هایش داشت که «طبیعت بیجان با کتاب و کیف» (Still Life with Book and Purse) نمونه خوبی از این فن است.

پرتره های شاغلان در حرفه هایی مثل ستاره شناسی و پزشکی را به کرات در فهرست آثار داو می بینیم. او در نقاشی هایی مثل «دکتر» (The Physician) و «ستاره شناس زیر نور شمع» (Astronomer by Candlelight) با قرار دادن کتاب در صحنه، این اشخاص را در قالب دانشمندانی به تصویر می کشد که به دنبال علم و دانش هستند. تم پافشاری و پایداری از طریق فعالیت این افراد در شب نشان داده می شود. او هر سه نوع طبیب رایج آن زمان، یعنی دکتر، دندانکش یا جراح و طبیب سنتی، را به تصویر می کشید. البته داو برخلاف بعضی از هم دوره ای های خود مثل «یان استین» که این افراد را به سخره می گرفتند، همواره آن ها را خردمند و با لباس مناسب نشان می داد. او با اشاره به سبک «وانیتاس» (vanitas) کشمکش همیشگی میان علم و اراده الهی را در آثارش نمایان کرد.

این استاد عصر طلایی هلند موسیقیدان ها را هم بعنوان نمادهایی از لذت های زندگی به تصویر می کشید. یکی دیگر از جنبه های هنری مورد علاقه او که در تعدادی از نقاشی هایش دیده می شود، «پاراگونه» (paragone) است؛ مباحثه ای در دوره رنسانس ایتالیا درباره اینکه از میان نقاشی و مجسمه سازی کدامیک گونه هنری برتر است. مسلما داو به برتری نقاشی اذعان داشت و این امر را با تکنیک های بشدت بالغ خود به نمایش می گذاشت. وهمگرایی در قالب حقه های فنی که اشیا را با استفاده از پنجره خارج از تصویر نشان می دهند و پرده هایی که نقش قاب را برای جذب بیننده ایفا می کنند، در برخی از نقاشی های داو مشهود هستند. داو بین سال های 1645 و 1650 شروع به استفاده از پنجره و لبه پنجره بعنوان مانعی میان شخص حاضر در تصویر و بیننده نمود که «دکان فروشنده» (The Grocer’s Shop) را شاید بتوان آغازگر این روند نامید. چنین تصاویری شاید حاوی پرده هایی هم باشند که کنار زده شده اند تا بخشی از زندگی خانگی روزمره آشکار شود. یکی از محبوب ترین تم های داو در دهه 1650 به تصویر کشیدن آشپزان و زنان خانه دار دیگر بود که کارهای خانه را در آشپزخانه در فضایی خوشایند انجام می دادند. این هنرمند در این تصاویر بالاخره اشخاص حاضر در نقاشی های خود را به یک نفر کاهش داد.

خریت داو پس از مدتی توجه خود را به نورپردازی و تضادهای میان نور و سایه منعطف کرد؛ چیزی که مورد توجه استادش رامبرانت هم بود. او در اوایل دوران حرفه ای از تکنیک سایهروشن در نقاشی های خود استفاده می کرد و در اواخر دوران کاری اش از نور مصنوعی چراغ ها یا شمع ها برای خلق محیطی شبانه بهره می گرفت. شمع و چراغ نفتی از قبل توسط هنرمندان فلاندری بعنوان منابع نور در مرکز نقاشی ها استفاده می شدند. استفاده داو از منابع مصنوعی را می توان نقطه وسط میان رامبرانت و «خرارد فن هونهورست» لحاظ کرد. رامبرانت بیشتر به نور اهمیت می داد تا رنگ یا فرم و منابع نور فن هونهورست که اغلب خارج از صحنه بودند را می توان سخت تر و سردتر از منابع نور داو به حساب آورد.
شهرت داو و تکامل نظرات منتقدین درباره او

همانطور که یک تاریخدان هنر آمریکایی دیگر به نام «آرتور ویلاک» (Arthur Wheelock) به آن اشاره می کند، تغییر سلایق در دوره های متفاوت عجیب است و به راحتی نمی توان درک کرد که چطور هنرمندی در سطح داو که در زمان خود و یکی دو قرن بعد از دوران حیاتش آنقدر مورد ستایش بود، در قرن نوزدهم به فراموشی سپرده شد. به نظر می آید که تکنیک های خاص و نوآوری های بکار گرفته شده در سبک و سیاق کاری او باعث شده بود تا منتقدین قرن نوزدهمی او را هنرمندی سرد و بی عاطفه و حتی عجیب و غریب بدانند. «خواکیم فون ساندرارت» (Joachim von Sandrart) یک تاریخدان هنر آلمانی بود که در رساله ای در سال 1675 به بازدید خود از استودیوی داو پرداخت. او به دقت این هنرمند در محافظت از تخته رنگ، قلم مو و رنگ هایش در مقابل گرد و خاک با نگهداری آن ها در یک صندوقچه اشاره کرد. فون ساندرارت همچنین اضافه کرد که داو قبل از اینکه بخواهد صندوقچه را باز کند و وسایلش را بیرون آورد، در سکوت می نشست و منتظر می ماند تا ذرات گرد و خاک روی زمین فرود آیند. «جان اسمیت» بریتانیایی هم در کاتالوگ رزونه خود از نقاشان هلندی به شیوه کاری دقیق داو پرداخته بود.

محققین بعدی هم به همین شکل داو را ارزیابی کردند که نتیجه آن را در دیکشنری زندگینامهطور «یوهانس ایمرزیل» (Johannes Immerzeel) در سال 1842 می توان مشاهده کرد که داو را یک نابغه نادر و فردی مستعد دانسته بود. «تئوفیل توره-برگر» (Théophile Thoré-Bürger) فرانسوی با استاد خواندنش در خلق ترکیب بندی های کوچک، او را تقلیل درجه داد و «ویلهلم فون بوده» (Wilhelm von Bode) در مقایسه او با رامبرانت، او را هنرمند ضعیف تری دانست. در این دوره داو بعنوان هنرمند با استعدادی شناخته می شد که سطحی عمل می کند و توانایی نفوذ به عمق لایه های انسانی را ندارد.

ارزیابی مجدد داو تا دهه 1990 طول کشید. «یان امنس» (Jan Emmens) یکی از اولین کسانی بود که بر اهمیت آثار داو تاکید و به مفاهیم فیلسوفانه دوران باستان که در نقاشی های او بازتاب یافته بودند، اشاره کرد. این نقطه شروع احیای علاقه هنردوستان به آثار خریت داو بود. «نگارخانه دالیتچ» لندن و «نگارخانه ملی» واشینگتن نمایشگاه مشترکی را در سال 2000 برگزار کردند که در کاتالوگ آن آخرین تحقیقات انجامشده در زمینه آثار داو مشاهده می شد. بدین شکل جایگاه والای یکی از بزرگان عصر طلایی هلند در دهه های اخیر به مرور به او پس داده شد.