آلبرشت دورر
«آلبرشت دورر» (Albrecht Dürer) در شهر نورنبرگ آلمان در 21 می 1471 به دنیا آمد. او که در ابتدا توسط پدرش آموزش دیده بود، در سن 15 سالگی در کارگاه «گراورساز» (تولیدکننده چاپ های فلزی) و نقاشی و به نام «مایکل وولگموت» (Michael Wolgemut) مشغول به کار شد که افراد زیادی در آن کار می کردند. دورر در آنجا هنر چاپ دستی را یاد گرفت؛ او در آماده سازی آثار وولگموت در این زمینه نقش داشت و برای مثال یکی از افرادی بود که فصل جغرافیای اثر معروف «رویدادنامه نورنبرگ» (Nuremberg Chronicle) را نوشته بود. در این مطلب ابتدا با تاریخچه زندگی دورر از طریق سیر تکاملی چاپ ها و حکاکی هایش و سپس با تعدادی از معروف ترین نقاشی های او آشنا می شویم.
اولین چاپ ها

دورر در سال 1494-1495 برای اولین بار به ایتالیا سفر کرد. اطلاعات کمی از این سفر موجود است، اما می دانیم که این هنرمند آلمانی در ایتالیا به مطالعه آثار اساتید ونیزی مشغول شد. او پس از بازگشت مجموعه ای متشکل از 15 چاپ چوبی را تولید کرد که صحنه هایی از مکاشفه یوحنای انجیل را به تصویر می کشیدند. شاید معروف ترین چاپ این مجموعه، «چهار سوار آخرالزمان» (The Four Horsemen of the Apocalypse) باشد که پایان دنیا را به شکل دراماتیکی نشان می دهد. در زمان ساخت این اثر، آلمان دوره ای از ناآرامی های اجتماعی، مذهبی و سیاسی را پشت سر می گذاشت. این چهار سوار که (از سمت چپ به راست) نشان دهنده طاعون (یا تسخیر)، جنگ، قحطی و مرگ هستند، کلیسا، حکومت و مردم عادی را زیر پای خود لگد می کنند. این امر بازتابی از ناخشنودی و نارضایتی عمومی از مقامات امپراتوری و مذهبی در اواخر قرن پانزدهم است. «دهان شیطانی» (Hellmouth) در پایین سمت چپ اثر دارد امپراتور را می بلعد و بالاتر شاهد اسب قحطی هستیم که به زودی یک کشیش را له خواهد کرد.

دورر با مهارت های گراورسازی خود هنر دورانش را متحول کرد. قابلیت او در ایجاد طیفی از تاثیرات هنری با استفاده انحصاری از خطوط سیاه در آن زمان هیچ رقیبی نداشت. او برای مثال در اثر «سنت یوستیز» (Saint Eustace) از یک ابزار حکاکی به نام burin استفاده کرد تا اشکال گوناگونی را به تصویر بکشد؛ از جمله منظره جنگلی، تخته سنگ ها، معماری قلعه و همچنین گوش های افتاده و پوست صاف سگ های شکاری. البته باید به نگاه معنادار اسب هم اشاره کنیم که نشان دهنده وقوع یک معجزه است. سنت یوستیز که پیشتر «پلاسیدوس» (Placidus) نام داشت، یک ژنرال رومی در ارتش امپراتور«تراژان» بود. در این حکاکی شاهد لحظه ای هستیم که بر اساس افسانه ها، این قدیس آتی در زمان شکار یک گوزن با الهامی مواجه شده بود که گرویدنش به دین مسیحیت را به دنبال داشت.
سفری دیگر به ایتالیا

مهارت ها و فنون خاص مورد استفاده آلبرشت دورر روی هنرمندان معاصر او تاثیر گذاشتند، اما این سفرهای خود او بودند که بر هنر و حتی خودانگاره اش اثر ماندگاری داشتند. او در دومین و آخرین اقامت خود در ایتالیا بین سال های 1505 و 1507 نامه ای را از ونیز به دوست نورنبرگی خود، «ویلیبالد پریکهایمر» (Willibald Pirckheimer)، نوشت که در بخشی از آن می توانیم با حس و حال او در این دوره آشنا شویم: «من بعد از این آفتاب یخ خواهم زد! من در اینجا شخص مورد احترامی هستم، اما در خانه یک انگل لحاظ می شوم». او در ونیز با «جووانی بلینی» ملاقات کرد که از دید او بهترین نقاش جهان بود. حکاکی متواضعانه دورر به نام «مدونا و کودک روی کرانه پوشیده از علف رودخانه» (The Virgin and Child on a Grassy Bench) با قطعه محراب قدیمی تر بلینی به نام «مدونا و کودک» (Madonna and Child) تطابق دارد چون هر دوم اثر پس زمینه های ساده ای را ارائه می دهند، روی اشخاص مرکزی تمرکز می کنند و راحتی مادرانگی را به تصویر می کشند. آلبرشت دورر آثار نویسنده رومی، «ویترویوس»، را مطالعه و از حکاکی های بدن های عضلانی هنرمند ایتالیایی، «آندرئا مانتنیا»، تقلید کرد چون به تناسب اعضای بدن انسان در آثار هنری علاقه مند شده بودند. او در حکاکی «آدم و حوا» (Adam and Eve) دو شخصیت اثر را با ژست کجایستایی کلاسیک به نمایش گذاشت. آدم و حوا در این حکاکی با تناسب اندام ایده آل در بهشتی در اروپای شمالی به تصویر کشیده شدند.
کپی های غیرمجاز

البته رابطه دورر با ایتالیایی ها همواره مثبت نبود. رقیبان و دنبال کنندگان او چاپ های چوبی و حکاکی هایش را کپی می کردند و یا عناصری از آن ها را در آثار خود به کار می گرفتند. آلبرشت در نامه ای دیگر به پریکهایمر از هنرمندان ایتالیایی انتقاد کرده بود و گفته بود که آن ها اثرهایش را در کلیساها و هرجایی که بتوانند پیدایشان کنند، کپی می کنند. یکی از دلایل سفر دوم دورر به ایتالیا، درخواستی از مجلس سنای ونیز بود تا جلوی کپی چاپ هایش توسط حکاکی به نام «مارکانتونیو ریموندی» (Marcantonio Raimondi) گرفته شود. حکم نهایی سنا این بود که مونوگرام AD دورر که در حکاکی «ازدواج مدونا» در قالب مجموعه چاپ های چوبی «زندگی مدونا» (Life of the Virgin) و آثار دیگرش دیده می شد، از همه کپی های غیرمجاز حذف گردد. با این وجود، دیگران همچنان مجاز به بازتولید طراحی های دورر و فروشش شان بودند. این هنرمند آلمانی که از این وضعیت بسیار عصبانی بود، نسخه سال 1511 زندگی مدونا را با این نوشته به پایان رساند: «ای دزدان حسود آثار دیگران، مراقب باشید. با دستان بی فکر خود به آثارمان دست نزنید. ما از امپراتور معروف روم، ماکسیمیلیان، امتیازی را دریافت کرده ایم که بر اساس آن هیچ کس حق ندارد این آثار را در قالب های جعلی چاپ کند و یا این چاپ ها را در محدوده امپراتوری به فروش برساند ... چاپ شده در نورنبرگ توسط آلبرشت دورر نقاش.»
بازگشت به خانه و دیدگاهی نو به مذهب

دورر پس از بازگشت دوباره از ایتالیا چیزهایی که از سفرها و هنرمندان و دوستانش یاد گرفته بود را در آثار خود پیاده سازی کرد. او بین سال های 1507 و 1512 مجموعه ای از 15 حکاکی برنزی از مصائب مسیح را تولید کرد. دورر همچنین در سال 1513 چاپی از قدیسان پطرس و جان را خلق کرد که مجموعه این آثار به اسم «مصائب حکاکیشده» (The Engraved Passion) معروف هستند. گراورسازی دورر در سال های 1513 و 1514 به نقطه اوج خود رسید. در این سال ها شاهد تولید سه شاهکار حکاکی او بودیم که هرکدام یکی از مفاضل مکتب اسکولاستیک قرون وسطی را بیان می کنند: «شوالیه، مرگ و شیطان» (فضیلت اخلاقی)، «سنت جروم در اتاق مطالعهاش» (فضیلت خداشناختی) و «ملانکولیا ۱» (فضیلت روشنفکری). دورر با هاشورزنی و هاشورزنی متقاطع در حکاکی اول، یک تنگ دره جنگلی تاریکی را به تصویر می کشد که در آن شیطان و مرگ منتظر سوار بی خبری هستند. اگر سوار ثابت قدم باقی بماند و قربانی وسوسه ها نشود، او می تواند زندگی اخلاقی و بافضیلتی را دنبال کند.

در سال های متلاطم پس از 1517، سالی که در آن «مارتین لوتر» دکترین کلیسا و حکمرانی پاپ در رم را به صورت عمومی به چالش کشید، آلمان اصلاحات مذهبی قابل توجهی را به خود دید. دورر با لوتر هم نظر بود و در حکاکی «سنت آنتونی در مقابل شهر» (Saint Anthony at the City) می توان علاقه او به ایده های لوتر را مشاهده کرد. شخصیت قدیس تنهایی که در این حکاکی دارد متنی عبادی بدون واسطه را مطالعه می کند، در تقابل با مناظر شهری قرون وسطایی پر از ساختمان ها و استحکاماتی قرار دارد که در نورنبرگ آن زمان دیده می شدند. این اثر بیننده قرن شانزدهمی را دعوت می کند تا مانند این زاهد به صورت مستقیم و بدون واسطه با خدا ارتباط برقرار کنند؛ ایده ای که در تضاد مستقیم با آموزه های کلیسای کاتولیک قرار داشت.
نقاشی ها

همانطور که در ابتدای مطلب به آن اشاره کردیم، آلبرشت دورر علاوه بر گراورسازی، در نقاشی هم بسیار ماهر بود و آثار فاخری را در این هنر خلق کرده. او چندین سلف پرتره یا خودنگاره را در طول دوران حرفه ایش تولید کرده است. یکی از این خودنگاره ها را در ابتدای این مطلب دیدیم که در سال 1498 به تصویر کشیده شده بود. اولین سلف پرتره او را می توانید در بالا مشاهده کنید که در سال 1493 نقاشی شده بود. در این تصویر با آلبرشت جوان تری روبرو هستیم که از لحاظ پوشش هم تفاوت های زیادی با دورر بزرگتر دارد.

آلبرشت در دومین سفر و اقامت خود در ایتالیا، باری دیگر به نقاشی در کنار گراورسازی مشغول شد. البته او قبل از این سفر هم نقاشی های قابل توجهی را به تصویر کشیده بود که «قطعه محراب پامگارتنر» (Paumgartner altarpiece) و «نیایش مغان» (Adoration of the Magi) جز شاخص ترین این نقاشی ها بودند؛ دورر هر دو را با چسبرنگ روی کتان خلق کرده بود. در قطعه محراب پامگارتنر شاهد سه پنل هستیم که پنل مرکزی ولادت حضرت عیسی مسیح را نشان می دهد. در پنل سمت چپ «سنت جورج» به تصویر کشیده شده و در پنل سمت راست سنت یوستیز که در یکی از چاپ های آلبرشت پیشتر با اون آشنا شدیم را می بینیم.

در اوایل سال 1506 آلبرشت به ونیز برگشت و تا بهار 1507 در این شهر ماند. در همین شهر بود که دورر سفارش ارزشمندی را از جامعه آلمانی های مهاجر ونیز برای کلیسای «سن بارتولومئو» دریافت کرد. دورر «ضیافت تسبیح» (Feast of the Rosary) را برای این کلیسا کشید تا بعنوان قطعه محراب آن استفاده شود. ضیافت تسبیح دو شخصیت «پاپ ژولیوس دوم» و «امپراتور ماکسیمیلیان یکم» را نشان می دهد که هر دو به به آرامی و در نیایش جلوی تخت حکمرانی مریم مقدس زانو زده اند، آن هم در حالی که تاج پادشاهی هر دو از سر برداشته شده. خود آلبرشت در بالا سمت راست نقاشی با سند مالکیت اثر در دستش حضور دارد.

دورر در اواخر دوران زندگی اش سفری هم به هلند داشت. پس از مرگ ماکسیمیلیان که به دورر مستمری امپراتوری اعطا کرده بود، دورر به هلند رفت تا این مستمری را تمدید کند و حمایت مالی امپراتور جدید، «کارل پنجم»، را دریافت کرد و در این امر موفق هم بود. او در این زمان نقاشی سنت جروم در اتاق مطالعهاش را کشید که با اثر چاپی با همین عنوان که پیشتر خلق کرده بود، تفاوت های زیادی دارد. در این نقاشی سنت جروم بسیار به بیننده نزدیک تر است. در آن حکاکی هم شاهد یک جمجمه بودیم، اما در این نقاشی انگشت سنت جروم روی جمجمه قرار دارد که نشان دهنده نماد هنری «ممنتو موری» بعنوان یادآوری از مرگ است. آلبرشت دورر سرانجام در 6 آپریل 1528 در سن 56 سالگی در شهر محل تولدش، نورنبرگ، چشم از جهان فرو بست.