سبک باروک
در سال 1527 در اروپا، سلطه مذهبی قدرت این را داشت تا محتوا و شرایط آثار هنری جامعه را هدایت و روی آن ها تاثیر بگذارد. در آن زمان، کلیسای کاتولیک مجبور به نشان دادن واکنش شدیدی نسبت به اصلاحات پروتستانی شد تا اهمیت و عظمت خود درون جامعه را از سر بگیرد. هنرمندان با احیای ایده آل های زیبایی رنسانس و درآمیختن کلاسیسیسم احیاشده ای با آثار هنری، موسیقی و معماری این دوره که با ولخرجی های نو و میل به تجملات ارتقا یافته بودند، این راه را ادامه دادند. این سبک شدیدا تزئینی، «باروک» (Baroque) نام گرفت که با تکنیک ها و جزئیات نوآورانه اش شناخته می شد و یک زبان بصری غنی را وارد دوره هنری نسبتا ملایمی کرد.

باروک در سراسر اروپا پخش شد که رهبران اصلی این امر، پاپ در رم و فرمانروایان کاتولیک در ایتالیا، فرانسه، اسپانیا و «فلاندر» (Flanders) بودند. فرمان های مذهبی قدرتمند از طریق شبکه وسیع صومعه های شان باعث انتشار بیشتر این سبک شدند. باروک به سرعت به فرانسه، شمال ایتالیا، اسپانیا و پرتغال و سپس اتریش و جنوب آلمان شیوع یافت.
ایده های کلیدی و دستاوردها
- باروک تصاویر عبادت مذهبی را بعد از اینکه بخاطر تحسین چیزهای متعالی و ایده آل ممنوع شده بودند، دوباره در دید مردم قرار داد. رهبران این جنبش اظهار کردند که مردم معمولی باید به راحتی بتوانند هنر را درک و شدیدا احساس کنند و اثر این موضوع باید ترویج پرهیزکاری و تکریم کلیسا باشد.
- کلیساهای باروک با طراحی های شان که یک گنبد یا قبه را در ارتفاع بالایی در فضای مرکزی بزرگی قرار می دادند تا نور بتواند فضای زیرین را منور کند، به نمونه کلیدی و مهمی از تاکید تقویت شده بر شکوه کاتولیسیسم تبدیل شدند. گنبد یکی از ویژگی های نمادین اصلی معماری باروک بود که اتحاد بین بهشت ها و زمین را نشان می داد. فضاهای داخلی شدیدا پیچیده پر از تزئینات، این امکان را فراهم کردند تا فرد این احساس را پیدا کند که در یک فضای متعالی و مقدس کاملا فرو رفته.
- ویژگی های تعیین کننده سبک باروک این ها بودند: حرکت واقعی یا ضمنی، تلاش برای نمایش بی نهایت، تاکید بر نور و اثرهایش و تمرکز روی اغراق. هنرمندان باروک تعدادی تکنیک چون چون «quadro riportato» (دیوارنگاره هایی حاوی این وهم بودند که متشکل از مجموعه ای از نقاشی های قابگرفته بوده باشند)، «quadrature» (نقاشی روی سقف) و «trompe l'oeil» (فریب چشم) را معرفی کردند یا بیشتر توسعه دادند تا این اثرها را محقق کنند. این موضوع مرزهای بین نقاشی، مجسمه سازی و معماری را محو کرد؛ امری که ویژگی متمایز این جنبش بود.
- باروک آغازگر دوره جدیدی از مجسمه سازی اروپایی بود که «جان لورنتسو برنینی» (Gian Lorenzo Bernini) با آثارش رهبر اصلی آن قلمداد می شد؛ آثاری که بر غنای حسی، واقع گرایی دراماتیک، احساس شدید و حرکت تاکید داشتند. در مجسمه سازی باروک، اشکال به اهمیت جدیدی رسیدند و اغلب از یک «تاوه» (vortex) مرکزی خارج می شدند و به فضای اطرافش می رسیدند؛ مجسمه سازی گردی که باید از چند زاویه دیده می شد.
- استفاده از «سایه روشن» (chiaroscuro) که در آن بکارگیری روشنایی و تاریکی در یک اثر هنری به ایجاد تنش دراماتیک کمک می کرد، جزئی کلیدی در آثار هنری باروک بود. استاد باروک، «کاراواجو» (Caravaggio)، آن را به تکامل رساند و به سبک «تنبریسم» (tenebrism) تبدیل کرد؛ سبکی که از تشدید کنتراست در صحنه هایی با جو تاریک برای روشن ساختن عناصر خاصی استفاده می کرد.